دفتر روانشناسی آیسا میرشاهی

🎓Psychologist🎓

ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ…
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﺪ.
اﮔﺮ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﺮا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻧﺪ، ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
” ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺳﺖ “

بایگانی

پژوهش هایی در مورد دین و صداقت یا فریبکاری

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

دین و صداقت

دین یعنی صداقت و امانت ؛ اتّفاقاً امام صادق علیه‌السلام در حدیثی فرمود : در دین‌داری به زیادی رکوع و سجود افراد توجه نکنید ؛ بلکه به صداقت و امانت‌داری آنان توجه کنید .

این آزمایشات و پژوهش ها این موضوع را می رساند که مذهبی بودن و یا غیر مذهبی بودن تأثیر زیادی در صداقت و راستگویی ندارد یعنی ممکن است فردی مذهبی باشد ولی صادق نباشد . پس ما نمی توانیم بگوییم که هر فردی که مذهبی و دین دار هست دروغ نمی گوید و همیشه صادق و راستگو است . ممکن است تظاهر به دین داری کند ولی در واقعیت اینطور نباشد و آن شخص آدم فریبکاری باشد .

صداقت تنها امتحانی است که نمی شود در آن تقلّب کرد .

پژوهش های آغازین

هارتسهورن و می (1928-1929 ؛ هارتسهورن ، می و شاتلورت ، 1930) در بررسی های پر حجم خود که شامل حدود 11000 دانش آموز می شد به تحقیق درباره ی پیوند میان دین داری و فریبکاری پرداختند . آن ها آزمون های ساده ای برای تقلّب طراحی کردند - مثلاً با اندازه گیری دید زدن در حین آزمون های «چشم بسته» و با بررسی این که آیا دانش آموزان هنگام تصحیح برگه ی امتحانی خودشان پاسخ هایی را که قبلاً داده اند تغییر می دهند یا نه . این محقّقان در پایان میان دین و صداقت یا فریبکاری اساساً هیچ ارتباطی ندیدند . سایر بررسی های آغازین نیز ، نظیر آنچه هایتاور (1930) انجام داد ، نشان دادند که هیچ ارتباطی میان دانش مذهبی از یک سو و دروغگویی و فریبکاری از سوی دیگر وجود ندارد .

پژوهش های جدیدتر

کسانی که معتقدند صداقت ارزش اخلاقی یا مذهبی مهمّی است حیران می شوند اگر بدانند که بی صداقتی علمی در محیط های دبیرستانی و دانشگاهی تا چه حد شایع است .

یک تحقیق (گلدسن ، روزنبرگ ، ویلیامز و ساچمن 1960) حتّی نشان داد که 92 درصد دانشجویان مذهبی کالج قبول داشتند که تقلّب اخلاقاً غغلط است ، امّا 82 درصد آنان با این نظر موافق بودند که «اگر همه تقلّب می کنند ، چرا من نکنم؟» در تأیید این یافته ، اسپیلکا و لوفردو (1982) گزارش دادند که 72 درصد دانشجویان شدیداً مذهبی کالج اذعان داشتند که در امتحانات تقلّب کرده اند .

در پژوهشی کلی تر (کاکرن ، چاملین ، وود و سلرز ، 1999) معلوم شد که 83 درصد دانشجویان کالج معترف بودند که دست کم یک بار مرتکب بی صداقتی علمی شده اند (نظیر سرقت علمی در یک مقاله یا تقلّب در امتحان) . و بروگمن و هارت (1996) یادآور شدند که وقتی برای دروغگویی و تقلّب مشوّق عرضه می شد ، هم دانش آموزان مذهبی و هم غیر مذهبی دبیرستان در نمونه ی آن ها «با کمال تعجّب حدّ بالایی از رفتار غیرصادقانه» را بروز دادند . حتّی در بین مورمون ها ، گروهی که به رویکرد محافظه کارانه و سختگیرانه در قبال مسائل اخلاقی معروف اند ، 70 درصد نمونه ای شامل بیش از 2000 نوجوان اقرار کردند که در امتحانات مدرسه مرتکب تقلّب شده اند (چدویک و تاپ ، 1993) . ظاهراً تقلّب در میان دانش آموزان دبیرستان و کالج کاملاً رایج است و به نظر نمی رسد که مذهبی یا غیر مذهبی بودن دانش آموزان در این مورد چندان تأثیری داشته باشد .

پژوهش های دیگر نیز ، با استفاده از معیارهای رفتاری و نمونه های متنوّع ، تأیید کردند که دین رفتار فریبکارانه را کاهش نمی دهد . 

گوتمن (1984) دانش آموزان کلاس ششم مدارس مذهبی اسرائیل را بررسی کرد و دریافت که کودکان مذهبی در یک آزمون صوری بر روی کاغذ نشان دادند که در برابر وسوسه مقاومت می کنند ، امّا برحسب معیارهای رفتاری در عمل بیشتر مرتکب تقلّب می شدند . 

اسمیت ، ویلر و دینر (1975) با بررسی دانشجویان کارشناسی کالج آن ها را به چند گروه - پیروان «نهضت عیسی» ، مذهبی ، غیرمذهبی یا ملحد - تقسیم کردند ؛ امّا ، در صورت ایجاد فرصت ، هیچ تفاوتی در تمایل آنان به تقلّب دیده نمی شد .

پژوهشی در مورد دین ورزی و صداقت 

یک بررسی تازه توسط پرین (2000) با استفاده از معیار رفتاری ، نشان داد که دانشجویان مذهبی کالج کم تر تقلّب می کنند . متأسفانه در این پژوهش تقلّب بر حسب ضرورت بسیار خفیف ، در حدّ یک نمره در یک امتحان کوچک هفتگی بود و فقط چهار تا از هفت معیار دین ( همه ی معیارها تک ماده ای بودند ) از لحاظ آماری معنادار تلقّی می شدند . بنابراین ، نتایج نمی توانند در یافته هایی که با استفاده از معیارهای رفتاری به دست آمده اند تغییر مهمّی ایجاد کنند . ولی این بررسی را باید تحقیق مهمّی به شمار آورد ، زیرا یافته هایی را به دست می دهد که سزاوار توجه و پژوهش پی گیرانه اند .

پرین این بررسی را انجام داد تا مشکلات ادبیات پژوهشی ، به ویژه کمبود بررسی های مربوط به دین و صداقت را جبران کند ؛ این مشکلات عبارت اند از : مسائل مربوط به اندازه گیری ، از قبیل تمایل معیارهای وابسته به اتّکا بر خودگزارش ها به جای توجّه به رفتار ؛ و ناهمخوانی در نتایج تحقیقات مربوط به این حوزه .

بررسی خود پرین دارای دو بخش مهم بود . نخست ، دانشجویان در یکی از کلاس های درسی وسیع در دانشگاهی در غرب ایالات متحده پرسشنامه ای را پر کردند که شامل هفت مادّه درباره ی دین ورزی بود . هدف این مواد عبارت بود از بررسی بسامد حضور در کلیسا ، مشارکت در فعالیت های مذهبی (نظیر مطالعه ی کتاب مقدس) ، بسامد نیایش ، اعتقاد به زندگی پس از مرگ ، این که آیا پاسخگویان خود را «باز تولّد یافته» و «مسیحیانی ثابت قدم» می بینند یا نه ، و این که چند بار تجربه ی دینی داشته اند ( یعنی « به نیرویی معنوی و قدرتمند که انگار شما را از خودتان بیرون می آورد بسیار نزدیک » بوده اند ). ما نمی دانیم که چه چیز دیگری در این پرسشنامه وجود داشته است ، یا پایایی این هفت مادّه ی دین ورزی ممکن است چقدر باشد .

دوم این که معیار ساده امّا مؤثری درباره ی صداقت وجود داشت . 

در یکی از امتحانات هفتگی این کلاس دستیار تدریس عمداً به دانشجویان نمره های نادرست داد ، چنان که هر کس در آن امتحان یک نمره ی اضافه گرفت . سپس به دانشجویان اطلاع دادند که ممکن است در احتساب نمره ها اشتباهی رخ داده باشد . قرار شد که آن ها دوباره خودشان به برگه ی امتحانیشان نمره بدهند و در بالای برگه ای جداگانه که در اختیارشان بود ، یکی از این سه عبارت را بنویسند : « من یک نمره به شما بدهکارم » ، « نمره ی امتحان درست است » یا « شما یک نمره به من بدهکارید » .

نتایج نشان دادند که اوّلاً در این تحقیق صداقت به زحمت یافت می شود ، نتیجه ای که در پژوهش های سابق هم دیده شده بود . 

از 130 دانشجویی که در این آزمون شرکت داشتند ، فقط 32 درصد صادقانه اقرار کردند که در امتحان نمره ی اضافه گرفته اند . 52 درصد گفتند که نمره گذاری درست بوده است و 16 درصد در واقع سعی کردند که علاوه بر نمره ای که دستیار تدریس «اشتباهاً» به آن ها داده بود نمره ی دیگری هم بگیرند . امّا نکته ی مهم تر همخوانی میزان صداقت با پاسخ های مربوط به موادّ مذهبی بود . در هر هفت مادّه ، نتایج در جهت مورد انتظار بودند ، چنان که میزان صداقت در پاسخگویان مذهبی تر به وضوح بیشتر بود . ولی نتایج فقط در چهار مورد از موادِّ هفت گانه ( حضور در کلیسا ، بسامد فعالیت های مذهبی ، اعتقاد به زندگی پس از مرگ و حالت تولّد دوباره ) معنی دار بودند . از همه عجیب تر تفاوت در نمره هایی بود که ظاهراً به حضور در کلیسا مربوط می شدند : 45 درصد از کسانی که هفته ای یک بار (یا بیشتر) به کلیسا می رفتند ، و فقط 13 درصد از کسانی که سالی یک بار (یا کم تر) در کلیسا حضور می یافتند ، صادقانه گزارش دادند که در برگه ی امتحان آن ها یک نمره اشتباهی داده شده است .

سرانجام ، این نتایج یک واقعیت تلخ را در مورد «افراد مذهبی» تأیید می کنند . حتّی در میان افراد شدیداً مذهبی در این بررسی ، چنان که براساس هفت مادّه ی مختلف مشخّص شد ، اکثریت دانشجویان در مورد نتایج امتحان خود ظاهراً دروغ گفتند . به نظر می رسد که درصدهای به راستی بالای صداقت را به زحمت می توان در گروه های متشکّل از اشخاص مذهبی یا غیر مذهبی یافت .

متأسّفانه ، این بررسی نمونه ی نسبتاً کوچکی داشت که درباره ی آن کم تر چیزی می دانیم ( مثلاً سن ، درصد مردان و زنان ، نژاد/قومیت ، وابستگی مذهبی ، میزان دین ورزی شخصی ) ، و نیز دارای معیار مختصری از دین ورزی «پرورش یافته در خانه» بود . نتایج فقط به صورت درصدهایی گزارش شده که از ترکیب نسبتاً منحصر به فرد مقوله های پاسخ به دست آمده اند ، و الی آخر . به این دلایل ، خوب است که این نتایج با معیارهای استانداردتر و اظّلاعات بیشتر درباره ی نمونه ها و تحلیل تکرار شوند . در عین حال ، این بررسی یکی از معدود بررسی هایی است که کوشیده است از معیار رفتاری صداقت استفاده کند ، و ما امیدواریم که انگیزه ی تحقیقات دیگری باشد که سخت در این حوزه مورد نیازند .

برخی بررسی های دیگر بین دین داری و فریبکاری پیوندی منفی یافته اند ، امّا این بررسی ها به جای آن که از معیار های رفتاری عملی استفاده کنند متّکی بر گزارش هایی اند که از خود افراد به دست آمده اند .

مثلاً گراسمیک و همکارانش (گراسمیک ، بورسیک ، کاکرن ، 19991 ؛ گراسمیک ، کینزی و کاکرن ، 1991) تحقیقاتی انجام داده اند درباره ی ارتباط میان دین و اعتراف خود پاسخ دهندگان به این که احتمال دارد در آینده راجع به مالیات بر درآمدشان دست به تقلّب بزنند (و طبق یک بررسی مرتکب دزدی و زباله پراکنی شوند) . در افراد مذهبی این تمایل وجود داشت که نشان دهند کم تر در پرداخت مالیات خود تقلّب می کنند (و کم تر هم زباله می پراکنند ، امّا میان دزدی و دین هیچ پیوند معنی داری وجود نداشت) . به همین ترتیب ، یک پیمایش ملّی در هلند (تروورت ، فلینگ و پیترز ، 1994) نشان داد که «مسیحیان شدیداً معتقد» گزارش می دهند که در ارتباط با «اخلاقیات مربوط به نفع شخصی» (شکل های مختلف فریبکاری) پایبند اصول اخلاقی سخت گیرانه تری اند . و اشتورش (2001) دریافت که نمره های بالاتر در جهت گیری مذهبی باطنی با نرخ های گزارش شده درباره ی بی صداقتی علمی رابطه ی منفی دارد .

ولی ، فرانسیس و جانسون (1999) بین نمره های مربوط به «مقیاس دروغ» و حضور در کلیسا یا نیایش شخصی در میان معلّمان دبستان هیچ ارتباطی نیافتند (نیز بنگرید به فرانسیس و کتس ، 1992 ؛ گیلینگز و جوزف ، 1996 ؛ لوئیس و جوزف ، 1994) . در بررسی های دیگر دین ورزی با نمره های بالاتر با مقیاس دروغ پیوند یافته است (مثلاً فرانسیس ، پیرسون ، و کی ، 1983 ؛ لوئیس و ملتبی ، 1995) . ولی ما باید در مورد چنین یافته هایی محتاط باشیم ، چون فقط از طریق گزارش های خود اشخاص به دست آمده اند ؛ چنان که قبلاً اشاره شد ، آنچه افراد مدّعی عمل به آن اند همواره با رفتار واقعی آن ها سازگار نیست .

نتیجه گیری ها

دین و صداقت

در مجموع ، پژوهش های موجود درباره ی دین و صداقت دوره ی زمانی قابل ملاحظه ای را (از دهه ی 1920 تاکنون) در بر می گیرند و شامل نمونه ها و معیارهای بسیار متنوّعی هستند . بسیاری از بررسی های منتشر شده در این حوزه (امّا نه همه ی آن ها) ظاهراً تحقیقات مبتنی بر «پرسشنامه ی سریع» اند که یک یا چند معیار ساده درباره ی دین (مثلاً حضور در کلیسا) را به همراه یک «مقیاس دروغ» یا معیاری قابل قیاس در بر می گیرد . پس نسبتاً ساده است که همبستگی میان دو معیار را محاسبه کنیم . این گزارشات معمولاً در نشریاتی دیده می شوند که مایل اند گزارش های مختصری را منتشر کنند که مجالی برای بحث کامل درباره ی روش شناسی ، یافته ها و تفسیر نتایج باقی نمی گذارند . 

در پایان ، اگر چه افراد مذهبی تر ظاهراً مایل اند بگویند که صادق تر از کسانی اند که کمتر مذهبی اند ، چنین یافته هایی در تضادند با سایر پژوهش هایی که هیچ رابطه ای را میان دین و صداقت نشان نمی دهند یا حتّی بیان گر رابطه ای مثبت میان نمره های مقیاس دروغ و دین ورزی اند . از همه مهم تر این که از بررسی های مربوط به رفتار عملی شواهد چندانی به دست نمی آید که مؤیّد این نظر باشد که افراد مذهبی در قیاس با همتایان کم تر مذهبی با غیرمذهبی خود به نحوی صادق ترند یا کم تر احتمال دارد که دروغ بگویند یا تقلّب کنند . با توجّه به آموزه های روشن اکثر ادیان درباره ی چنین مسائلی ، جای تعجب است که دین چرا در کاهش رفتار فریبکارانه تأثیر چندانی نداشته است . 

منبع

کتاب روانشناسی دین براساس رویکرد تجربی برنارد اسپیلکا و همکاران / مترجم : دکتر محمد دهقانی / نوبت چاپ : اول / فصل 13 

  • Aysa Mirshahi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی